بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

قطب الدین راوندی می نویسد:

روزی سلمان فارسی به خانه فاطمه(س) آمد.

آن حضرت(س) را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است.

دست بانوی دو سرا، مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا ه بسته است.

در همان حال فرزند کوچکش امام حسین(ع) در گوشه ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است.

سلمان گفت: ای دختر رسول خدا(س)! دست های شما از آسیاب کردن مجروح شده است.

فضّه خادمه تان حاضر است چرا این کار را به او نمی سپارید؟

حضرت(س) فرمود:

{اَوْصَانِی حَبیبِی رَسـُولُ اللهِ(ص) اَنْ تََ الْخِدْمَةُ لَها یوْماً وَ لِی یوْماً فَکانَ اَمْسِ یوْمَ خِدْمَتِهَا وَ الْیوْمُ یوْمُ خِدْمَتِی}

رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند،

خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش!

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها